سلسلهیادداشتهای مدیرعامل شرکت پرسال درباره «زنجیر گسسته علم و صنعت»_شماره یک
از قیف وارونه کنکور تا سردرگمی کارفرمایان در جذب نیروی انسانی ماهر
*پروا سلطانی
بعد از بیش از بیست سال سابقه مدیریت در بخش خصوصی و حضور در عرصه های مختلف فعالیت از جمله معدن، نفت و گاز، کشاورزی، فراوردههای سلولزی و با توجه به حوزه تخصصی شخصیام «مدیریت دانش»، جای آسیبشناسی درباره دلایل بالا بودن نرخ بیکاری و نرخ مهاجرت بهخصوص در قشر دانشآموخته و تحصیلکرده کشور را خالی دیدم و تصمیم گرفتم در قالب سلسلهیادداشتی با عنوان «زنجیر گسسته علم و صنعت» یافتههایم در این زمینه را به اشتراک بگذارم. در این سری یادداشتها ابتدا به طرح مشکل حاضر میپردازم و سپس الگوهای کشورهای پیشرفته را هم به لحاظ آموزش و هم به لحاظ نرخ پایین بیکاری را بررسی میکنم تا در این اثنا راه حلهای تجربه شده معرفی شوند.
به گواه آمار در ابتدای سال 1397 نرخ بیکاری در ایران بالغ بر 12.1% بوده که در این میان نزدیک به 50% جمعیت بیکار کشور را دانشآموختگان و فارغالتحصیلان دانشگاهی تشکیل میدادند (بیش از یکونیم میلیون نفر). این آمار بسیار اسفناک است، اما آیا تابهحال فکر کردهاید دلیل این موضوع چیست؟
تقریبا در مطالعه 3 برنامه اخیر 5ساله توسعه یعنی برنامه چهارم، پنجم و ششم تنها بندی که برای هدفمند کردن تحصیلات دانشگاهی و در واقع پایین آوردن نرخ بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاه پیدا کردم، مربوط به برنامه توسعه چهارم کشور به این شرح بود: «ماده 49 بند د ـ بازنگری در رشتههای دانشگاهی برمبنای نیازهای اجتماعی، بازار کار و تحولات علمی، در راستای توسعه علوم میان رشتهای با تأکید بر علوم انسانی» و سپس موضوع به این مهمی به دست بخشنامهها و دستورالعملها سپرده شده است، آن هم بدون کمترین نظارتی در اجرا. نکته مهم دیگری که باید مد نظر قرار گیرد این است که شاید در برخی برههها مدیرانی بر اساس سلائق شخصی کارهای مقطعی انجام داده باشند، اما جانشینان بعدی پرونده را به بایگانی سپردهاند.
در این زمینه حتی طرحهای کلانی مثل طرح آمایش (در سالهای 1388-1393) از جمله طرحهای جامع و مثبتی هستند که کارامدی دانشگاهها و اشتغالزایی برای فارغالتحصیلان و نیروهای متخصص را مدنظر قرار دادهاند اما با گذشت زمان، عقیم مانده و پیشرفتی نداشتهاند. (جمله کمی تغییر پیدا کرده است)
مروری بر سیاستهای کلان حوزه آموزش بیانگر آن است که علیرغم تمام دعویهایی که در کشورمان بر سر پیوند علم و صنعت وجود دارد، رابطه بین نهاد دانشگاه و بنگاههای اقتصادی اگر نگوییم کاملا قطع است، بسیار ضعیف و ناکارامد است. ما در ایران با خیل عظیمی از دانشآموزان پشت کنکور، از طرف دیگر صندلیهای خالی تعداد قابل توجهی از رشتههای دانشگاهی در نقاط دور افتاده مواجه هستیم؛ دانشگاههایی که نه رغبتی به تحصیل ایجاد میکنند و نه اصلا استاد متعهد و باسوادی را میتوانند به خود جذب کنند، اما خوب میدانند چطور بودجه اختصاص یافته را هزینه کنند. کنکور هم در ایران قیف وارونهای است که استرس عبور از آن از مقطع ابتدایی شروع میشود اما به محض عبور، آموزش بیکیفیت و ارزشیابی سلیقهای و غیراستاندارد گریبان دانشجویان را میگیرد. تخصیص منابع نادرست منجر به تربیت خیل عظیم فارغ التحصیلان بیکار و یا مشغول بهکار در رشتههای کاری نامرتبط شده که صرفا تیتر رشته تحصیلی خود را یدک میکشند، یا دانش آموختگان نخبهای را بارآورده که با بی برنامگی و بیمهری جامعه صنعتی روبهرو هستند و برای مهاجرت برنامهریزی میکنند، به این امید که آینده کاری روشن و امنیت شغلی به دست آورند.
از سوی دیگر، صاحبان کسبوکار، شرکتها و مؤسسات دولتی و خصوصی با مشکلاتی جدی در جذب نیروی کارآمد و متعهد مواجه هستند. در کشوری که از مزیتهای اقتصادی خدادادی در حوزههای نفت، معدن و کشاورزی برخوردار است و رهایی از مشکلات اقتصاد کلان را در این حوزهها جستجو میکند، کمترین برنامهریزی و تخصیص منابع صرف تربیت نیروی انسانی بهرهور میشود، نیروی جوان و تازهنفسی که مطابق با نیاز بخشهای گوناگون اقتصاد پرورش یافته و مسیری هموار و آیندهای روشن را پیش روی خود میبیند. ارتباط منقطع صنعت و دانشگاه، باعث شده که دانشآموختگان به ندرت درک دقیقی از واقعیتهای دنیای کار داشته باشند. ضعف در رفع موانع جذب نیروی کار ماهر، شرکتهای فعال در حوزههای اشاره شده را نیز دچار مشکل کرده است. بسیاری از بنگاههای اقتصادی در برنامههای توسعهای خود توسعه منابع انسانی را میبینند اما راه ابراز و اطلاع رسانی آن را بلد نیستند و کمتر بنگاه تخصصی کاریابی را پیدا میکنند که چنین کاری را به آن بسپرند.
بنگاههای اقتصادی به دو دلیل نیروی کار مورد نیاز خود اعم از کارگران ماهر و نیمه ماهر را در بین افراد با تحصیلات پایین جستوجو میکنند، یکی اینکه توقع حقوق و دستمزد این افراد را پایینتر ارزیابی میکنند و دوم اینکه به لحاظ تجربه کار این قشر را با صلاحیتتر تشخیص میدهند. حسابدار تحصیلات مدیریت دارد و کارشناس بیمه تحصیلات مهندسی، مهندسان فروشنده شدهاند و اقتصاد دانان راننده اسنپ، متخصصین حوزه آموزش خانهدار شدهاند و حقوقدانان در آرزوی وکالت مهاجرت میکنند و همه اینها نشاندهنده نظام آموزش عالیای است که برای تحصیلات افراد در آن هزینه شده اما راه بهره برداری از آن هموار نشدهاست.
و اما مدیریت دانش چه میگوید؟
تجمیع کلیه اطلاعات، دادهها و تجارب مختلف، چیدمان و مدیریت آنها در کنار همبه نحوی که ارتباط بین آنها پازل ناقص رابطه صنعت و دانشگاه را پر کند و زمینه تصمیمسازی را برای تمام بخشها اعم از ارگانهای دولتی و بنگاههای اقتصادی فراهم نماید.
ایجاد فرهنگ کار تیمی بین ارگانهای مختلف به نحوی که تصمیم صحیح گرفته شود. بهعنوان مثال تجمیع اطلاعات وزارتخانههای صنعت، معدن و تجارت، جهاد کشاورزی، نفت، کار و امور اجتماعی، ورزش و جوانان و ارائه به وزارت آموزش عالی برای اصلاح ظرفیت رشتههای مختلف دانشگاهی. توسعه فرهنگ ایجاد ارزش افزوده و دوری از کار فردی و فرد محوری. متاسفانه فرهنگ نانوشته این روزها در ایران، کوچک و ناروا شمردن کار نیک دیگری و پررنگ کردن کارهای خودمان است. موفقیت مدیریت دانش در گرو داشتن بستر فرهنگی مناسب است.
ایجاد مسیر گردش اطلاعات مناسب و سریع بین بخشهای مختلف موظف در جامعه و پیدا کردن گلوگاههایی که سرعت گردش اطلاعات را کند میکنند. پیدا کردن نقاط قوت و نقاط قابل بهبود، همینطور فرصتها و تهدیدهای موجود در جامعه در برنامه کلان و ترسیم استراتژی مناسب برای بهبود شرایط موجود.
پایش استراتژی ترسیم شده در مقاطع مختلف با توجه به آمار و اطلاعات موجود. و ایجاد فرهنگ پایبندی و تعهد به اجرای برنامههای بیرون آمده از دل استراتژی کلان کشور و محترم شمردن فعالیت و کاری که پیشینیان انجام دادهاند.
گرفتن بازخوردهای دورهای و اصلاح مسیرهایی که بهنظر میرسد کند و یا متوقف هستند.
مدیریت دانش در یک جمله به معنای قدم گذاشتن در مسیر توسعه پایدار با یک برنامهریزی کلنگر و جامع که در آن دانشگاه مشکل صنعت را آنالیز میکند و صنعت از دانشگاه و دانش آموخته حمایت میکند، است. صنعت شکوفا میشود و بنیان اقتصاد را محکمتر میکند. نرخ بیکاری کاهش یافته و سرانه تولید و رشد اقتصادی افزایش مییابد.
در تمام این سالها هیچیک از این مسائل را به طور جدی دنبال نکردهایم، اما حالا که صنعت، معدن و کشاورزی به عنوان اصلیترین منابع درآمدی کشورمان روزهای سختی را میگذرانند، ضروری است که راه چارهای پیدا کنیم و قدم گذاشتن در مسیر پیوند صنعت و دانشگاه را با نگاه کردن به تجارب سایر کشورها در این زمینه آغاز کنیم. امید که این سلسله یادداشتها مقدمهای برای گفتوگوی بیشتر و مطالبهگری صاحبان کسبوکار در این حوزه باشد.
*پروا سلطانی_مدیرعامل شرکت پرسال و دکترای مدیریت دانش